اینو چند قسمتشو ببینی دیگه ولش نمی کنی
خلاصه داستان: بعضی انسان ها از سر تا پا از امید، از سر تا پا صبر و برای طی کردن راه های دراز آفریده شده اند، مثل فریده. بعضی انسان ها هم از لبخند پدرانشون، از جسارت و خودباوری ساخته شدن، مثل کامران. مامان فریده اونو با خیالات بزرگ کرد. خیلی بهش رسید، وقتی به سن جوانی رسید بهش چکاوک گفتن. از این به بعد عین پروانه دور شمع می چرخید. کامران هم ذات درونی خودشو عین موم عوض کرد. همدیگه رو آروم و بی صدا دوست داشتن وقتی که حتی خودشون از از این که همدیگه رو دوست دارن خبر نداشتن. بعضی انسان ها بی انتهان. یکیش دیر فراموش می کنه، اون یکی زود عاشق میشه. باید هم اینجوری باشه، چونکه همون عشقی که آسمون رو سر به زیر می کنه، باعث میشه تا اونا هم در جدایی ها و از هم دور بودن ها و هم در پیوند دوباره فقط و فقط از عشق به هم معنا پیدا کنند…
بیشتر ببینید
اینو چند قسمتشو ببینی دیگه ولش نمی کنی
خلاصه داستان: بعضی انسان ها از سر تا پا از امید، از سر تا پا صبر و برای طی کردن راه های دراز آفریده شده اند، مثل فریده. بعضی انسان ها هم از لبخند پدرانشون، از جسارت و خودباوری ساخته شدن، مثل کامران. مامان فریده اونو با خیالات بزرگ کرد. خیلی بهش رسید، وقتی به سن جوانی رسید بهش چکاوک گفتن. از این به بعد عین پروانه دور شمع می چرخید. کامران هم ذات درونی خودشو عین موم عوض کرد. همدیگه رو آروم و بی صدا دوست داشتن وقتی که حتی خودشون از از این که همدیگه رو دوست دارن خبر نداشتن. بعضی انسان ها بی انتهان. یکیش دیر فراموش می کنه، اون یکی زود عاشق میشه. باید هم اینجوری باشه، چونکه همون عشقی که آسمون رو سر به زیر می کنه، باعث میشه تا اونا هم در جدایی ها و از هم دور بودن ها و هم در پیوند دوباره فقط و فقط از عشق به هم معنا پیدا کنند…
بیشتر ببینید
اینو چند قسمتشو ببینی دیگه ولش نمی کنی
خلاصه داستان: بعضی انسان ها از سر تا پا از امید، از سر تا پا صبر و برای طی کردن راه های دراز آفریده شده اند، مثل فریده. بعضی انسان ها هم از لبخند پدرانشون، از جسارت و خودباوری ساخته شدن، مثل کامران. مامان فریده اونو با خیالات بزرگ کرد. خیلی بهش رسید، وقتی به سن جوانی رسید بهش چکاوک گفتن. از این به بعد عین پروانه دور شمع می چرخید. کامران هم ذات درونی خودشو عین موم عوض کرد. همدیگه رو آروم و بی صدا دوست داشتن وقتی که حتی خودشون از از این که همدیگه رو دوست دارن خبر نداشتن. بعضی انسان ها بی انتهان. یکیش دیر فراموش می کنه، اون یکی زود عاشق میشه. باید هم اینجوری باشه، چونکه همون عشقی که آسمون رو سر به زیر می کنه، باعث میشه تا اونا هم در جدایی ها و از هم دور بودن ها و هم در پیوند دوباره فقط و فقط از عشق به هم معنا پیدا کنند…
اینو چند قسمتشو ببینی دیگه ولش نمی کنی
خلاصه داستان: بعضی انسان ها از سر تا پا از امید، از سر تا پا صبر و برای طی کردن راه های دراز آفریده شده اند، مثل فریده. بعضی انسان ها هم از لبخند پدرانشون، از جسارت و خودباوری ساخته شدن، مثل کامران. مامان فریده اونو با خیالات بزرگ کرد. خیلی بهش رسید، وقتی به سن جوانی رسید بهش چکاوک گفتن. از این به بعد عین پروانه دور شمع می چرخید. کامران هم ذات درونی خودشو عین موم عوض کرد. همدیگه رو آروم و بی صدا دوست داشتن وقتی که حتی خودشون از از این که همدیگه رو دوست دارن خبر نداشتن. بعضی انسان ها بی انتهان. یکیش دیر فراموش می کنه، اون یکی زود عاشق میشه. باید هم اینجوری باشه، چونکه همون عشقی که آسمون رو سر به زیر می کنه، باعث میشه تا اونا هم در جدایی ها و از هم دور بودن ها و هم در پیوند دوباره فقط و فقط از عشق به هم معنا پیدا کنند…